اشعار ناصر حامدی

هوایی شدم، مقصدم کربلاست / ناصر حامدی

هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکنده‌اش
چه سرمست و شورآفرین می‌رود
سپاهی به دیدار فرماندهش

هوایی شدم، مقصدم کربلاست
کجا از همین سرزمین بهتر است؟
برای رسیدن به آغوش تو
هوای خوش اربعین بهتر است

چه باکی‌ست از پای تاول زده
به عشق تو طی می‌شود این مسیر
نمانده‌ست چیزی به کرب‌وبلا
امیری حسینٌ و نعم الامیر

غریبم به آغوش تو دلخوشم
اسیرم به عشقت شدم مبتلا
در این روزها آرزویم شده
فقط کربلا کربلا کربلا

مرا مادرم از همان کودکی
به شیرینی نام تو شیر داد
پدر با خودش برد هیأت مرا
به من مهر و سربند و زنجیر داد

دلم خوش به داروی دیدار توست
حبیبم حسین و طبیبم حسین
غریبانه در کربلا خفته‌ای
نگاهی به من کن، غریبم حسین

قدم می‌گذاری به صحن بهشت
به یاد شهیدان والامقام
بگو با دلی عاشق و بی‌قرار
به لب‌های عطشان مولا سلام
143 0 5

بی گمان وقتی تو خوبی من هم اینجا خوبِ خوبم / ناصر حامدی

نامه ات را تازه خواندم آفتاب بی غروبم!
بی گمان وقتی تو خوبی من هم اینجا خوبِ خوبم

مهربانی کردی و گفتی که از حالم بگویم:
گاه دریای شمالم، گاه توفان جنوبم

گاه برگم، گاه بادم، گاه سنگم، گاه چوبم
گاه رودی پرخروشم، گاه سرگرم رسوبم

گاه چون آبادی دوری اسیر گردبادم
گاه مانند درختی در مسیر دارکوبم

کاش آب چشمه باشم از تنت تب را برانم
کاش باد تشنه باشم از دلت غم را بروبم

غصه خشک و تر ندارد، این سر و ان سر ندارد
شیشه ی رنج و غمت را کاش بر سنگی بکوبم
3111 0 4.78

شنیده ام که مجازات عشق سنگین است / ناصر حامدی

هنوز گرچه صدایت غریب و غمگین است
بلند حرف بزن، گوش شهر سنگین است

بلند حرف بزن ماه بی قرینه، ولی
مراقب سخنت باش، شب خبرچین است

مراقب سخنت باش و کم بگو از عشق
شنیده ام که مجازات عشق سنگین است

به حال و روز بد پیش از این چه می نالی؟
چه ماجرا که به تقدیرمان پس از این است

مرا به خوب شدن وعده می دهی اما
شنیده ام همه ی وعده ها دروغین است

به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش
که تلخ با تو عزیزم هنوز شیرین استَ
1353 0 4

عشق تا بوده ست رسوایی به بار آورده است / ناصر حامدی

خسته از ناز توام غرق نیازم مدتی ست
گاه شادم گاه در سوز و گدازم مدتی ست

ازنفس افتاده و ناکوک بودم پیش از این
یاری ام کن، از صدا افتاده سازم مدتی ست

از خدا پنهان نمی ماند چه پنهان از شما
راه پیدا کرده شیطان در نمازم مدتی ست

عشق تا بوده ست رسوایی به بار آورده است
بر زبان خلق افتاده ست رازم مدتی ست
1061 0 3

عشقم ایران است، ایران حسین بن علی / ناصر حامدی

ما هیچ نداریم و دو گوهر داریم
در مشهد و قم دو سایه‌ی سر داریم
یک لحظه مگیر ای خدا از دل ما
عشقی که به خواهر و برادر داریم

::
باز باران است، باران حسین بن علی
عاشقان جان شما، جان حسین بن علی
 
خواه بر بالای زین و خواه در میدان مین
جان اگر جان است قربان حسین بن علی
 
شمرها آغوش وا کردند، اما باک نیست
وعدة ما دور میدان حسین بن علی...

در همین عصر بلا پیچیده عطر کربلا
عطر باران صوت قرآن حسین بن علی

پرچم بیداد را روزی به آتش میکشد
شعله‌های عشق سوزان حسین بن علی

قدسیان از سفره‌اش نان و نمک خوردند و ما
تا ابد هستیم بر خوان حسین بن علی

هرکجا عشق است نام او طنین انداز شد
در جهان برپاست طوفان حسین بن علی
 
هر کجای خاک من بوی شهادت می دهد
عشقم ایران است، ایران حسین بن علی

گفته بودی «مرد را دردی اگر باشد خوش است»
دردهای ما و درمان حسین بن علی

دست بالا کن ببین لبیک گویان آمدند
نوجوانان و جوانان حسین بن علی

دست بالا کن بگو این بار با صوتی جلی
دست های ما به دامان حسین بن علی
2695 0 2.27

صدا کن مرا تا به نام تو باشم / ناصر حامدی

کویرم ، پریشانی ام حد ندارد
دلم با کسی رفت و آمد ندارد

کویرم ، سکوت مرا زیر و بم نیست
حیات مرا حاصلی جز عدم نیست

چنانم که نای تبسم ندارم
فقیرم ، می تازه در خم ندارم

صدا کن مرا ای جمالت بهشتی
لب و خنده و خط و خالت بهشتی

صدا کن مرا ، ای صدای تو از دور
صداکن مرا نور !  نور علی نور

شب و روز شیرین و تلخم فدایت
خراسان و بسطام و بلخم فدایت

صدا کن مرا تا به نام تو باشم
گرفتار زنجیر و دام تو باشم

به یک جلوه غرق صفا کن دلم را
پر از ذکر "یا مصطفی" کن دلم را

پناهم بده زیر بال محمد(ص)
به حق محمد و آل محمد(ص)
 
3000 0 5

ما شیعه ی توایم دل شادمان بده / ناصر حامدی

ما شیعه ی توایم دل شادمان بده
ویران شدیم خانه ی آبادمان بده

حاکم تویی حکومت دلها به دست توست
شاهد تویی مشاهده را یادمان بده

ما دانه های باغ بهار آور توایم
یک دم عنایتی کن و بربادمان بده

شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش
ایمان مالک و غم مقدادمان بده

هر سو سقیفه ای ست که بیداد می کند
تا کی سکوت ؟ جرأت فریادمان بده
1161 0 5

به روباهان بگو از گوش هاشان پنبه برگیرند / ناصر حامدی

زمین مست است، مست از عشق عالمگیر ایرانی
زمان مست است از آرامش و تدبیرایرانی

برای دیدن ما چشمهایی نو فراهم کن
نگاهی نو برای دیدن تصویر ایرانی

ببین تاریخ را عمری رها بودیم و آزاده
نبوده حلقه ی زنجیر در تقدیر ایرانی

ببین تاریخ را هر جا که دشمن پای کج کرده
نشسته بر تنش ناگاه داغ تیر ایرانی

ببین تاریخ را ما پهلوانان دماوندیم
هماره بوده دست دیو در زنجیر ایرانی

به روباهان بگو از گوش هاشان پنبه برگیرند
امان از غرّش رعب آفرین شیر ایرانی... 
 
1159 0 5

مرا به نور حسین ابن آفتاب ببخش / ناصر حامدی

مرا به ابر ، به باران ، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش

دلم زبانه ی آتش ، دلم خرابه ی شام
مرا به خاطر این خانه ی خراب ببخش

ببین ! خرابی من از حساب بیرون است
مرا بگیر در آغوش و بی حساب ببخش
 
تمام عمر حواست به حال و روزم بود
تمام عمر خودم را زدم به خواب ، ببخش
 
اگر شکسته پر و روسیاه آمده ام
مرا به نور حسین ابن آفتاب ببخش

حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است
مرا به عشق عزیز ابوتراب ببخش

همیشه جانب او گفتم "السلام علیک..."
مرا به لطف فراوان آن جناب ببخش

شنیده ام که تو با کودکان رفیق تری
مرا به گریه ی شش ماهه ی رباب ببخش
2114 0 5

عشقم ایران است، ایران حسین بن علی / ناصر حامدی

باز باران است،باران حسین بن علی
عاشقان جان شما،جان حسین بن علی
 
خواه بر بالای زین و خواه در میدان مین
جان اگر جان است قربان حسین بن علی
 
شمرها آغوش وا کردند،اما باک نیست
وعده ی ما دور میدان حسین بن علی...
 
در همین عصر بلا پیچیده عطر کربلا
عطر باران عطر قرآن حسین بن علی
 
هر کجای خاک من بوی شهادت می دهد
عشقم ایران است، ایران حسین بن علی
 
دست بالا کن بگو این بار با صوتی جلی
دست های ما به دامان حسین بن علی

7805 4 4.47

مستی جاده ی گیلان به خراسان خوب است / ناصر حامدی


زیر باران بنشینیم که باران خوب است
گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است

با تو بی تابی و بی خوابی و دل مشغولی
با تو حال خوش و احوال پریشان خوب است

رو به رویم بنشین و غزلی تازه بخوان
اندکی بوسه پس از شعر فراوان خوب است

موی خود وا کن و بگذار به رویت برسم
گاه گاهی گذر از کفر به ایمان خوب است
::
شب خوبی ست،بگو حال زیارت داری؟
مستی جاده ی گیلان به خراسان خوب است

نم نم نیمه شب و نغمه ی عبدالباسط
زندگی با تو...کنار تو...به قرآن خوب است

2517 0 3.6

بـــی دام صــــید کــردی و با دام می بـــری / ناصر حامدی

بیرون کشیـــدی از در و   بـر بــام می بــری

آرام جلــــــوه کـــــردی و  آرام مــــی بـــری


ایـن از هنــرنمـایی چشم ســــیاه تـــوست

بـــی دام صــــید کــردی و با دام می بـــری


تـا قبـله را عــوض نکـنی  چشــم را ببـنـــد

با ایــن حــــرام  رونـــق اســـــلام می بــری


چشمــانت آرزوی ریـاضـــــت کشــان شــده

غوغـــاست هر کـجــــا که تو بادام مــی بری


گاهـی ابــوسـعـیـد ابــوالخــیـر مــی شـوی

گــاهـی مــرا حـــوالـی بسـطــام مــی بری


پر می زنـی، به منـطـق عـــطار می کشـی

مِی می شوی ، به خلسه ی خیام می بری


تا بوده  راه و رسـم تو  این گونه بــوده است

آرام  دل گرفـتـــــی و  آرام  مـــــــی بــــری
3607 0 4.5

برای از تو نوشتن مرا خیال تو کافی ست... / ناصر حامدی

چگونه سر کنم این روزهای بی خبری را
میان این همه دیوار، رنج در به دری را

شبیه قصه نویسی شدم که در همه عمرش
پری ندیده و در دل نهاده عشق پری را

برای دیدن تو سالهاست روزه گرفتم
چگونه باز کنم روزه های بی سحری را

به باد سرزنش خلق پشت سرو خمیده
وگرنه تاب می آورد رنج بی ثمری را

برای از تو نوشتن مرا خیال تو کافی ست
اگر رها کند این روزگار فتنه گری را...
2918 0 3.64

از دو چشم سیاه زاده شدم، در دو چشم سیاه می میرم ... / ناصر حامدی

آه، ایـن روزها که می گـذرد، زنـده ام گاه  و  گاه می میرم
مرگ بد نیست، کاش می گفتی به کدامین گناه می میرم

گفتــه بودند زنـدگی خوب است؛ گاه بنشیند و بســوزانـد
این منم-جـان شعـله ور شده ای - که در آغاز راه می میرم

هر گلی بود بر سرم زده است، دست تقدیر را چه باید کرد
از دو چشم سیاه زاده شدم، در دو چشم سیاه  می میرم

دلم آشـفته روحم آشفـته، من و بختـی که سـالها  خفـته
خسته ام خسته ام نگاهی کن، من که با یک نگاه می میرم

دستی از دوردست ها انگار، مـی کشد این قطار خالـی را
دلم، ای اتفــاق سرگــردان! در کـدام ایستـگاه  می میرم؟

چاره ای نیست، غصه پیرت کرد  کم کم از یاد می روی دل من
تو شبی زنده زنده می سوزی، من شبی بی گناه می میرم

 
2045 0 5

يلدا، بخنـــد تا شب من مهربان شود... / ناصر حامدی

يلدا، نگـــاه کن  که نگاهت امان شود
يلدا، بخنـــد تا شب من مهربان شود

شايد اگر کمی تو بخنـــدی  وجودمان
آســوده از نگــــاه بــد ديگــران شـــود

شـــايد اگر کمی تو بخوانی صدای تو
تصـــويری از الــهه ی ناز بنــان شــود

يلدا،  مرا دوباره در آغـوش خود بگيــر
بگذار هر که خواست به ما بد گمان شود

يلدا، چقدر بوی به و بوسه می دهی!
بوی خوشی که می شود آرام جان شود

تابی به گيسويت بده، چرخی بزن، نترس
امشب هرآنچه را تو بخواهی همان شود

شــايد همين بهـــانه ی گــرم حضـور تو
سر فصل عاشقانه ترين داستــان شود

می گويی ازمن و تو گذشته است عاشقی...
شايد به شور عشق دل ما جوان شود!

شايــد ميـان اينهمــه زيبــا   نگــاه تو
بار دگــر بهــانه ی ديــدارمان شــــود!
3860 1 4

رسم زمانه بود که بازیگرت کند / ناصر حامدی

رسم زمانه بود که بازیگرت کند
خُشکت کند، دوباره بیاید ترت کند

آنقدر تر، که نرم شوی، زیر و رو شوی
در خلقتی دوباره کسی دیگرت کند

آری زمانه خواست بگیرد دل تو را
هر خاک را اراده کند بر سرت کند

آماده شد به عشق تو آتش به پا کند
چرخت دهد در آتش و خاکسترت کند

حتی زمانه در دلت ابلیس خلق کرد
دستور داد سیب شوی، نوبرت کند

قیچی زد و بُرید و تو را تکه تکه کرد
اصلاً زمانه خواست گلی پرپرت کند

تصمیم داشت درّه شود زیر پای تو
پیراهن عزا به تن مادرت کند

گاهی شبیهِ پیرزنی بدقواره شد
تا با تنی فلک زده هم بسترت کند

حتی هوس نکرد رهایت کند دمی
حتی نفس نداد کسی باورت کند

در زشتی زمانه گرفتار شد دلت
مرگی مگر بیاید و زیباترت کند

2459 1 4

کسی بیاید و ما را به هم نشان بدهد / ناصر حامدی

بگو به باد پَرَش را تکان تکان بدهد
بگو به ابر که باران بی امان بدهد

چه بی قرار و چه بیگانه مانده ایم، ای کاش
کسی بیاید و ما را به هم نشان بدهد

کسی بیاید و ما را به کوچه ها ببرد
به ما برای رسیدن به هم توان بدهد

بگو مگر برساند کسی به گوش خدا
که از نگاهش سهمی به عاشقان بدهد

برای هر دل تنها، دلی ردیف کند
به هر نگاهِ جوان، یار مهربان بدهد

خدا که این همه خوب است، کاش امر کند
کمی زمانه به ما روی خوش نشان بدهد

3468 0 3.63

بخوان تا بلال جوان جان بگیرد / ناصر حامدی

کویرم، پریشانی ام حد ندارد
دلم با کسی رفت و آمد ندارد

کویرم، سکوت مرا زیر و بم نیست
حیات مرا حاصلی جز عدم نیست

چنانم که نای تبسّم ندارم
فقیرم، مِیِ تازه در خُم ندارم

صدا کن مرا، ای جمالت بهشتی
لب و خنده و خطِّ و خالت بهشتی

صدا کن مرا ای صدای تو از دور
صدا کن مرا نور! نورٌ علی نور

شب و روز شیرین و تلخم فدایت
خراسان و بسطام و بلخم فدایت

صدا کن مرا تا به نام تو باشم
گرفتار زنجیر و دام تو باشم

سلام ای دوام خرابات از تو
ستون های ارض و سماوات از تو

سلام ای دلت منتهای معانی
سلام ای محمد(ص)خدای معانی

سلام ای امان و امین و یقینم
نگاه تو کفرم، نگاه تو دینم

بخوان تازه تر« بسم ربّ الخَلَق» را
بخوان و بنوشان مِیِ ناب حق را

بخوان تا زمان عشق از سر بگیرد
جهان نورِ الله اکبر بگیرد

بخوان تا بلال جوان جان بگیرد
جهان در صدای اذان جان بگیرد

چنانم که نای تبسم ندارم
فقیرم، میِ تازه در خُم ندارم

به یک جلوه غرق صفا کن دلم را
پر از ذکر «یا مصطفی» کن دلم را

پناهم بده زیر بال محمد(ص)
به حقّ محمد(ص) و آل محمد(ص)
 
514 0

روحم به گِل نشسته، برایم دعا کنید / ناصر حامدی

روحم به گِل نشسته، برایم دعا کنید
آیینه ای برای دلم دست و پا کنید

احساس می کنم که به دریا نمی رسم
ای رودهای تشنه! مرا هم صدا کنید

ای زخم های کهنه که سَر باز کرده اید
با شانه های خسته ی من خوب تا کنید

دارم به ابتدای خودم می رسم- به عشق-
راهِ مرا از این همه آتش جدا کنید

حالا که خویش را به تماشا نشسته ام
با آخرین غریبه مرا آشنا کنید
 
1487 0 4

خدا نگیرد از این خلق تشنه، مشهدتان را / ناصر حامدی

جدا نمی کنم از خویش خاک مرقدتان را
خدا نگیرد از این خلق تشنه، مشهدتان را

شما مسافر پاک مدینه اید و رقم زد
خدا به نام خراسان، مسیر و مقصدتان را

برای آن که ببارند بر سیاهی دنیا
به ابرها برسانید رنگ گنبدتان را

خزان نگیرد اگر روی دوش گل بگذارید
عبای آبی و بارانی زبرجدتان را

غریب من! چه ملالی اگر غریب بمانم
خدا نگیرد از این خسته، عشق مشهدتان را
 
801 0